سردار شهید ابراهیم همت
ماهنوز شهادتی بی درد می طلبیم.
غافل از آنکه شهادت را جز به اهل درد نمی دهند.
سردار شهید محمد ابراهیم همت.
ماهنوز شهادتی بی درد می طلبیم.
غافل از آنکه شهادت را جز به اهل درد نمی دهند.
سردار شهید محمد ابراهیم همت.
محمد قبل از آخرین سفر وصیتنامهاش را آماده کرد، محل آن را هم گفت و رفت.
الحمدالله ربالعالمین، شهادت میدهم که معبودی جز الله نیست و برای رشد انسانها پیامبرانی فرستاده که نبی اکرم محمد ابن عبدالله خاتم آنان است.
او نیز برای استمرار راه صحیح این امت و عدم انحراف از مبانی عالیه اسلام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود معرفی نمود.
شهادت میدهم قیامت حق است و میزانی برای سنجش اعمال وجود دارد. بهشت و دوزخ حق است و اجر و جزایی در پی اعمال است.
امشب که قلم بر کاغذ میرانم، انشا الله هدفی جز رضای دوست و انجام وظیفه ندارم؛ در راه وظایفی که بر عهدهام گذاشته شده از ایثار جان و … هیچ دریغی ندارم.
زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغبتر شدهام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.
خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون.
خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز.
اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری درخور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش.
خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من میدانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم امیدوارم.
اگر گناه و معصیت کورم کرده، بینای رحمتم. با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگها راه است.
هم رزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفتهام :
بسیجیها، سپاهیها … این لباسی که بر تن کردهاید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید.
نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید، نماز شب را وظیفه خود بدانید، حافظی بر حدود الهی باشید، در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکیها به دور بود.
عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید، به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است.
پدر و مادرم سخن با شما بسی مشكل است F-7میدانم این داغ با توجه به علاقهای كه به من داشتهاید بسیار سخت است. پدرم مبادا كمر خم كنید. مادرم مبادا صدای گریهی شما را كسی بشنود.
پدر و مادرم همانطور كه قبلاً مقاوم بودید در این فراز از زندگیتان نیز صبر كنید وبا صبرتان دشمن را به ستوه آورید، دوست دارم جنازهام ملبس به لباس سپاه بوده و به دست شما در قبر گذارده شود؛ مرا از كودكی خود از محبان حسین (ع) و زهرا (س) تربیت كردید. از طعن دشمنان نهراسید.
نهایت و اوج محبت فانی شدن در راه معشوق است و من فانی فی الله هستم. همه باید برویم كه انالله و اناالیه راجعون. فقط نحوهی رفتن مهم است وبا چه توشهای رفتن.
برادر و خواهرانم :
در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید، هرچه میکنید و هر چه میگویید با رضای او بسنجید؛ به خاطر یک شهید خود را میراث خوار انقلاب ندانید.
اگر نتوانستم حق فرزندی و برادری را برای شما ادا کنم حلالم کنید. من همه را بخشیدم، اگر غیبت و تهمت و … بوده بخشیدم؛ امیدوارم شما هم مرا عفو نمایید.
ببخشیدم تا خدا هم مرا ببخشد.
اگر جنازهای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید :
یا زهرا (علیها السلام).
از طرف من از همه فامیل حلالیت بطلبید.
خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما.
در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.
خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده.
خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.
خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند قرار بده.
والسلام _ محمد رضا تورجی زاده
دختر اگر یتیم شود پیر میشود..
از زندگی بدون پدر سیر میشود..
هم سن و سالها همه او رانشان دهند..
دل نازک است دختر ودلگیر میشود..
باشد شبیه مادر خود نافذالکلام این شهرباصدای او،تسخیرمیشود..
چه زود دیر میشود… گوش کن…پنچ روز از محرم رفت… پنچ روز وقت داری خودتو بسازی… تا روز عاشورا بتونی صدای
هل من ناصر ینصرنی ارباب رو بشنوی… گوش سرتو ببند از صداهای دنیایی… با گوش دل برو جلو… میشنوی؟؟؟ کم کم داره
اضطراب دل بچه های ارباب زیاد میشه… میشنوی؟؟ کم کم داره صدای شمشیر و نعل اسب زیاد میشه… کر
نشو…بشنو…صداهای کربلا رو… کور نشو…ببین…صحنه های کربلا رو… دست بکار شو…وقت زیادی نداری… نکنه
عاشورا بشه…تو هیچی برای ارباب نداشته باشی؟؟؟؟
کارنامه اش رو که گرفت ، راه افتاد برود جبهه این چندمین باری بود که می رفت همه اومده بودیم دم در بابا قرآن کوچیکش رو باز کرد صورتش سرخ شد احمد رضا رو دوباره بغل
کرد و بوسید وقتی احمد رضا رفت به بابا گفتم چه آیه ای اومد؟ گفت: آیه ای که ابراهیم پسرش رو می برد برا قربانی مکث کرد ، دوباره صورتش سرخ شد گفت: این بار آخره…
بچه ام دیگه بر نمی گرده….
خــدا همه وقت خداست و ماهم به یاد او هستیم.
هر اندازه با خدا هستے ، هستے ؛
و إلّا نیستے .
هیچ چیز مثل یاد خدا و خوبان ِ خدا دل را آرام نمے ڪند.
ذڪر خدا و خوبان ِ خدا وادے امن و دار قرار است.
لازم نیست خیلے هم به زبان ذڪر بڪنے.
اصل این است ڪه به یاد باشے .
” عارف بزرگوار مرحوم دولابے “
√ دل ِ انسان به سان ِ قطب نماست .
وقتی عقربه اش به سمت ِ خدا مے ایستد ، آرام مے شود .
√ عڪس: یاڪریم ها عاشقند . از ذڪر سحرگاهے شان می فهمـمــ .
آغاز کلام سلام
سلام نامی از نام های حضرت دوست است که در ملاقات هدیه می داریم به دوستان و آشنایانمان
پس سلام؛ سلامی چو بوی خوش نو بهاران ؛ سلامی به گرمای تابستان ؛و به زیبایی پاییز؛ سلامی به سپیدی
برف در زمستان
بر شما دوست عزیز سلام..